زندگی نامه امام علی (ع)
علی بن ابی طالب (۲۳ قبل از هجرت - ۴۰ق.) ، امام اول شیعیان، صحابی، راوی، پسرعمو و داماد پیامبر اکرم(ص)، کاتب وحی و چهارمین خلیفه از خلفای راشدین نزداهل سنت. به گفته مورخین شیعه و بسیاری از علمای اهل سنت، در کعبه زاده شد. او نخستین کسی بود که به پیامبر(ص) ایمان آورد. از نظر شیعه، وی به فرمان خدا و تصریح پیامبر(ص) جانشین بلافصل رسول خدا(ص) است.[۱] آیاتی از قرآن کریم بر عصمت و پیراستگی وی از پلیدیها دلالت دارد.[۲] بنابر منابع شیعه و برخی منابع اهل سنت، حدود ۳۰۰ آیه در قرآن کریم در فضیلت او نازل شده است.[۳] وی همسر حضرت فاطمه(س) و پدر و جد ۱۱ امام شیعه است. هنگامی که قریش قصد کشتن پیامبر(ص) داشتند، او در بستر پیامبر خوابید تا دشمنان گمراه شوند و بدین طریق پیامبر(ص) مخفیانه هجرت کرد.[۴] پیامبر(ص) عقد اخوت خود را با وی بست.[۵] در همه جنگهای پیامبر(ص) - جز جنگ تبوک که به فرمان پیامبر(ص) در مدینه ماند- شرکت داشت و پرافتخارترین فرمانده اسلام بود. آثار مکتوب بسیای به زبانهای مختلف درباره امام علی(ع) نوشته شده است.
پس از درگذشت پیامبر اکرم(ص) گروهی در سقیفه، با ابوبکر به عنوان خلیفه بیعت کردند و امام علی(ع) ۲۵ سال از خلافت دور ماند. آن حضرت پس از خلافتابوبکر، عمر و عثمان، به اصرار مسلمانان خلافت و حکومت را پذیرفت.[۶] او در دوره کوتاه حکومتش با سه جنگ سنگین داخلی مواجه شد و سرانجام در محرابمسجد کوفه در حال نماز به دست یکی از خوارج به شهادت رسید و مخفیانه در نجف به خاک سپرده شد.[۷]
گفتهاند که سررشته بسیاری از علوم مسلمانان، از جمله نحو عربی، کلام، فقه، تفسیر به امام علی(ع) میرسد و فرقههای گوناگون، سلسله سند خود را بدو میرسانند. کتاب معروف نهج البلاغه منتخبی از گفتهها و نوشتههای اوست.
نسب، کنیه و لقب
علی بن ابی طالب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف بن قصی بن کلاب، هاشمی قرشی، امام اول تمام شیعیان و خلیفه چهارم از خلفای راشدین از نظر اهل سنت است.
پدر امام علی(ع)، ابوطالب، مردی سخاوتمند و عدالتمدار و مورد احترام قبایل عرب بود. وی عمو و حامی پیامبر(ص) و از شخصیتهای بزرگ قریش بود.[۸] او پس از سالها حمایت از رسول خدا(ص)، در سال دهم بعثت، با ایمان از دنیا رفت.[۹]
مادرش، فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبد مناف است.[۱۰]
برادران وی عبارتند از: طالب، عقیل، جعفر. خواهران وی عبارتند از: هند یا ام هانی، جمانه، ریطه یا ام طالب و اسماء.[۱۱]
کنیهها: ابوالحسن، ابوالحسین، ابوالسبطین، ابوالریحانتین، ابوتراب و ابوالائمه.[نیازمند منبع]
القاب: امیرالمؤمنین، یعسوب الدین والمسلمین، مبیر الشرک والمشرکین، قاتل الناکثین والقاسطین والمارقین، مولی المؤمنین، شبیه هارون، حیدر، مرتضی، نفس الرسول، أخو الرسول، زوج البتول، سیف اللّه المسلول، امیر البررة، قاتل الفجرة، قسیم الجنّة والنار، صاحب اللواء، سید العرب، کشّاف الکرب، الصدّیق الأکبر، ذوالقرنین، هادی، فاروق، داعی، شاهد، باب المدینة، والی، وصی، قاضی دین رسول اللّه، منجز وعده، النبأ العظیم، الصراط المستقیم والأنزع البطین.[۱۲]
تولد و درگذشت
امام علی(ع) در روز جمعه ۱۳ رجب در سال ۳۰ عام الفیل در مکه درون کعبه متولد شد.[۱۳]
ولادت وی در کعبه را عالمان شیعه از جمله سید رضی، شیخ مفید، قطب راوندی، ابن شهرآشوب و بسیاری از اهل تسنن مانند حاکم نیشابوری، حافظ گنجی شافعی، ابن جوزی حنفی، ابن صباغ مالکی، حلبی و مسعودی مورد تواتر میدانند.[۱۴]
درگذشت وی، در اثر ضربت شمشیری بود که در سحرگاه روز ۱۹ رمضان سال ۴۰ق. توسط یکی از خوارج در مسجد کوفه بر سر وی وارد شد، و در ۲۱ همان ماه بهشهادت رسید و مخفیانه دفن شد.[۱۵]
دوران کودکی
هنگام ۶ سالگی علی(ع)، در مکه قحطی شد. ابوطالب، مرد عیالمندی بود و اداره هزینه یک خانواده پرجمعیت در سال قحطی مشکل بود. از این رو، حضرت محمد(ص) به عمویش عباس پیشنهاد داد که به ابوطالب در این امر کمک کند. بدین علت، عباس، جعفر را، و حضرت محمد(ص) علی(ع) را به خانه خود برد.[۱۶]امام علی(ع) از این دوره چنین یاد میکند:
- «آنگاه که کودک بودم، پیامبر(ص) مرا در کنار خود نهاد و بر سینه خویشم جا داد، و مرا در بستر خود میخوابانید، چنانکه تنم را به تن خویش میسود و بوی خوشِ خویش را به من میبویانید. وگاه بود که چیزی را میجَوید، سپس آن را به من میخورانید. از من دروغی نشنید، و خطایی در کردار ندید.»[۱۷]
اوصاف جسمی
درباره چهره و اوصاف جسمانی علی(ع) در منابع مختلف سخن بسیار رفته است. بنابر برخی منابع، پیامبر اکرم(ص) او را با لقب «بطین» خوانده و همین باعث شده است تا این گمان پدید آید که امام علی(ع) به لحاظ جسمانی، چاق بوده است ولی به نقل برخی منابع منظور از «بطین» در اینجا عبارت از «البطین من العلم»(فربه از دانش) است. [۱۸]قرائن دیگری نیز در کار است که این تفسیر را تایید میکنند از جمله برخی زیارتنامهها که علی(ع) را به صفت «بطین» ستودهاند.[۱۹]
گفتهاند که او مردی میانه بالا بود؛ اندکی کوتاه با چشمانی سیاه و گشاده داشت. در نگاهش عطوفت و مهربانی موج میزد. ابروانش کشیده و پیوسته بود. صورتی زیبا داشت و از نیکومنظرترین مردم به شمار میآمد. رنگ صورتش گندمگون بود. چهرهای گشاده و بشاش داشت. گردنش از سپیدی به درخشش ابریقی نقرهای مانند بود. ریشی انبوه داشت و بالای آن زیبا مینمود. شانههایش همچون شانههای شیری ژیان، فراخ بود. وی انگشتانی باریک و ساعد و دستی نیرومند داشت. چنان قوی بود که اگر دست کسی را میگرفت، بر او مستولی میشد و طرف مقابل قدرت نفس کشیدن را از دست میداد. شکمی بزرگ و پشتی قوی داشت. سینه وی فراخ و پرمو بود و سر استخوانهای او که در مفصل با یکدیگر جفت شده بودند، بزرگ مینمود. عضلاتی پر پیچ و تاب و ساقهایی کشیده و باریک داشت. بزرگی عضله دست و پای او موزون بود و هنگام راه رفتن اندکی به جلو متمایل میشد.[۲۰]
ابن قتیبه میگوید: وی با هیچ کسی مبارزه نکرد؛ مگر اینکه او را زمین زد.[۲۱]
نیروی بدنی
ابن ابی الحدید میگوید: توانایی جسمی امام، ضرب المثل شده است. او بود که در قلعه خیبر را کند، در حالی که جمعی میخواستند آن را برگردانند ولی نتوانستند؛ او بود که بت هبل را -که بت بزرگی بود- از بالایکعبه به زمین انداخت و او بود که سنگ بزرگی را در روزهای خلافتش با دست خویش از جا کند و از زیر آن آب جوشید، در حالی که لشکریان همگی از این کار ناتوان بودند.[۲۲]
همسران و فرزندان
- فاطمه(س): نخستین همسر امام علی(ع)، حضرت فاطمه(س) دختر پیامبر(ص) بود.[۲۳] پیش از علی(ع) افرادی مانند ابوبکر و عمر بن خطاب و عبدالرحمن بن عوف آمادگی خود را برای ازدواج با دختر پیامبر(ص) اعلام کرده بودند که پیامبر(ص) فرموده بود درباره ازدواج زهرا (س) منتظر وحی الهی است.[۲۴]
مورخان در تاریخ ازدواج علی(ع) با حضرت فاطمه(س) اختلاف نظر دارند: برخی اول ذی الحجه سال دوم هجری[۲۵]، برخی ماه شوال و گروهی ۲۱ محرم را ذکر کردهاند.[۲۶] ثمره ازدواج علی(ع) و زهرا(س) پنج فرزند بوده است به نامهای حسن و حسین و محسن[۲۷] و زینب کبری و ام کلثوم کبری.
- امامه دختر ابوالعاص بن ربیع: پس از شهادت فاطمه(س)، آن حضرت با امامه ازدواج کرد. مادر امامه، زینب دختر پیامبر (ص) بود.
- ام البنین: دختر حزام بن دارم کلابیه، حضرت عباس(ع) و عثمان و جعفر و عبدالله فرزندان وی بودند که همگی در کربلا شهید شدند.
- لیلی: پس از ام البنین، آن حضرت با لیلی دختر مسعود بن خالد نهشلیة تمیمه دارمیه ازدواج کرد.
- اسماء بنت عُمِیس: آن حضرت سپس با اسماء دختر عمیس خثعمی ازدواج کرد که یحیی و عون فرزندان این همسر علی(ع) بودهاند.
- ام حبیب: یکی دیگر از همسران امام علی(ع) ام حبیب دختر ربیعه تغلبیه موسوم به صهبا بوده است.
- خوله: خوله دختر جعفر بن قیس بن مسلمه حنفی یا به قولی دختر ایاس از دیگر زنان آن حضرت بوده است. محمد بن حنفیه فرزند علی(ع) از این همسر است.
- امسعید و مُحیاة: امام علی(ع) همچنین با ام سعید دختر عروة بن مسعود ثقفی و نیز مُحیاة دختر امری القیس بن عدی کلبی ازدواج کرده است.[۲۸]
به طور کلی، شیخ مفید در کتاب «ارشاد» فرزندان وی را ۲۷ نفر نام میبرد و میگوید برخی از شیعیان یک نفر دیگر را نیز نام بردهاند که فرزند حضرت زهرا بوده و پیامبر(ص) او را محسن نامیده بوده ولی پس از وفات پیامبر(ص) سقط شده است.[۲۹] با این حساب فرزندان امام علی(ع) ۲۸ نفر بودهاند:
فاطمه(س) | خوله | امحبیب | امالبنین | لیلا | اسماء | ام سعید |
---|---|---|---|---|---|---|
۱. حسن | ۶. محمد (ابوالقاسم) | ۷. عمر | ۹. عباس | ۱۳. محمد اصغر | ۱۵. یحیی | ۱۶. ام الحسن |
۲. حسین | ۸. رقیه[۳۰] | ۱۰. جعفر | ۱۴. عبیدالله | ۱۷. رمله | ||
۳. زینب کبری | ۱۱. عثمان | |||||
۴. زینب صغری | ۱۲. عبدالله | |||||
۵. محسن |
از دیگر همسران: ۱۸. نفیسه، ۱۹. زینب صغری، ۲۰. رقیه صغری، ۲۱. ام هانیء، ۲۲. امالکرام، ۲۳. جمانه که کنیهاش ام جعفر بوده است، ۲۴. امامه، ۲۵. ام سلمه، ۲۶. میمونه، ۲۷. خدیجه، ۲۸. فاطمه.
شیخ مفید از مادران این چند نفر اخیر نام نبرده و گفته است که از مادرانی مختلفاند.[۳۱]
در حیات پیامبر(ص)
|
او نخستین کسی بود که به پیامبر(ص) ایمان آورد و هفت سال قبل از اینکه هیچ یک از مسلمانان، خدا را بپرستد او با پیامبر(ص) خدا را میپرستیده است.[۳۲]
ابن ابی الحدید (از بزرگان علمای اهل سنت) میگوید: بیشتر علمای حدیث بر این باورند که وی اولین کسی بود که به پیامبر(ص) ایمان آورد و از او پیروی کرد. خود وی [امام(ع)] فرموده است: «صدّیق اکبر منم، فاروق اول منم، اسلام آوردم قبل از اینکه مردم اسلام آورند، و نماز خواندم قبل از نمازخواندنشان.»[۳۳]
امام علی(ع) در غزوات و سریههای صدر اسلام، نقش مؤثری داشت و در همه غزوات جز غزوه تبوک همراه پیامبر(ص) جنگید.[۳۴] وی به عنوان دومین شخصیت نظامی پس از حضرت محمد(ص) ایفای نقش کرده است.
جنگ بدر
جنگ بدر، نخستین جنگ میان مسلمانان و کافران بود که در روز جمعه هفدهم رمضان سال ۲ق. در کنار چاههای بدر روی داد.[۳۵] در این جنگ مسلمانان توانستند، هفتاد تن از مشرکان را از بین ببرند که در میان آنها نام برخی از سران کفر، همچون ابوجهل، عتبه، شیبه و امیه به چشم میخورد.
در عرب رسم بر این بود قبل از حمله عمومی، نبردهای تن به تن انجام میشد، بنابراین عتبة بن ربیعه اموی و پسرش ولید و برادرش شیبه، از پیامبر(ص) خواستند که همتایانی برای مبارزه با آنان وارد میدان کند. حضرت محمد(ص)، علی(ع)، حمزه و عبیدة بن حارث را برای این کار فرستاد. علی(ع)، به ولید مجال نداد و حمزه به عتبه، و آن دو را از پای در آوردند و آنگاه عبیده را در مقابل دشمنش شیبه کمک کردند و او را نیز کشتند.[۳۶]
همچنین حنظله، عاص بن سیعد، طعیمه بن عدی و حدود بیست نفر از مشرکان در این جنگ توسط امام علی(ع) کشته شدند.[۳۷]
جنگ احد
در پیشاپیش سپاه اسلام در جنگ احد، علی(ع)، حمزه، ابو دجانه و دیگران بودند و صفوف دشمن را تضعیف کردند. پیامبر(ص) از هر طرف مورد هجوم دستههایی از لشکر قریش قرار گرفت. هر دستهای که به آن حضرت(ص) حمله میآوردند علی(ع) به فرمان پیامبر(ص) به آنها حمله میبرد. به پاس این فداکاری، جبرئیل نازل شد و ایثار علی(ع) را نزد پیامبر(ص) ستود و گفت: این نهایت فداکاری است که او از خود نشان میدهد. رسول خدا(ص) جبرئیل را تصدیق کرد و گفت: "من از علی هستم و او از من است." سپس صدایی در آسمان پیچید که: "لاسیف الا ذوالفقار، و لا فتی الا علی؛ شمشیری چون ذوالفقار و جوانمردی همچون علی نیست."[۳۸]
جنگ خندق (احزاب)
در جنگ خندق پس از این که پیامبر(ص) با اصحاب خود مشورت کرد، سلمان فارسی نظر داد که خندقی اطراف مدینه حفر شود تا بین مهاجمان و آنها فاصلهاندازد.[۳۹]
چند روز دو سپاه در دو سوی خندق روبروی هم بودند و گاهی به هم سنگ و تیر میانداختند؛ بالاخره عمرو بن عبدود (از لشکر کفار) با چند نفر دیگر، از تنگترین جای خندق خود را به طرف دیگر آن رسانیدند. علی(ع) از پیامبر(ص) خواست تا با عمرو مبارزه کند، پیامبر(ص) نیز پذیرفت، علی(ع) بعد از درگیری با عمرو او را به زمین انداخت و کشت.[۴۰]
رسول خدا(ص) هنگامی که سر عمرو را در دست علی(ع) دید، فرمود: ضربة علی یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین (ترجمه: ارزش ضربتی که علی در روز خندق بر دشمن فرود آورد از عبادت جن و انس برتر است.) [۴۱]
چرا گویم که بهتر بود در عالم کسی زان کس | که بر اعدای دین بر تیغ محنت بود بارانش؟ | |
از آن سید که از فرمان ربالعرش پیغمبر | وصی کردش در آن معدن که منبر بود پالانش | |
از آن مشهور شیر نر کهاندر بدر و در خیبر | هوا از چشم خون بارید بر صمصام خندانش | |
شدی حیران و بیسامان و کردی نرم گردن را | اگر دیدی به صف دشمنان سام نریمانش | |
کسی کو دیگری را برگزیند بر چنین حری | بپرسد روز حشر ایزد ز تن بیروی بهتانش |
جنگ خیبر
جنگ خیبر در جمادی الاولی سال ۷ق. رخ داد. پیامبر(ص) برای مقابله با یهودیان دستور حمله به دژهای آنها را صادر کرد.[۴۲] بعد از آنکه افراد متعددی همچون ابوبکر و عمر نتوانستند دژهای یهود را فتح کنند، پیامبر(ص) فرمود: "فردا پرچم را به دست کسی میدهم که خدا و پیامبر را دوست دارد و خدا و پیامبر نیز او را دوست دارند."[۴۳] صبحگاهان علی(ع) را خواست و پرچم را به او داد.
علی(ع) به میدان رفت و وقتی سپرش را در نبرد از دست داد، درِ یکی از دژها را از جا کند و تا پایان جنگ، از آن به جای سپر استفاده کرد.[۴۴]
فتح مکه
رسول خدا(ص) در اوائل رمضان سال ۸ق. به قصد فتح مکه از مدینه خارج گردید. پیامبر(ص) پرچمی را که ابتدا در دست سعد بن عباده بود، بخاطر اظهار سخنانی دال بر جنگ و انتقامجویی، به دست علی(ع) داد.[۴۵]پس از فتح مکه، پیامبر(ص) بتهای داخل کعبه را شکست و سپس به علی(ع) دستور داد بر دوش وی رود و بت خزاعه را از بالای کعبه به زیر اندازد.[۴۶]
جنگ حنین
جنگ حنین در سال ۸ق. به وقوع پیوست. در این جنگ پرچمی از مهاجران به دست امام علی(ع) بود.[۴۷]
جنگ تبوک
تنها جنگی که علی(ع) در کنار پیامبر(ص) حضور نداشت، غزوه تبوک بود. علی(ع) به دستور پیامبر(ص) در مدینه مانده بود، تا در غیاب وی از توطئههای منافقان جلوگیری نماید.
پس از ماندن علی(ع) در مدینه، منافقان اقدام به شایعه سازی کردند و علی(ع) برای دفع فتنه و شایعه آنها، فوراً سلاح برداشت و با سرعت در بیرون شهر به خدمت پیامبر(ص) رسید و جریان را به او اطلاع داد.
در اینجا بود که رسول خدا(ص)، حدیث منزلت را فرمود: "برادرم علی، به مدینه بازگرد، زیرا برای اداره امور آنجا، جز من و تو شخص دیگری شایستگی ندارد. پس تو نماینده و جانشین من در میان اهل بیت من و خانه و قوم من هستی.ای علی! آیا خشنود نمیشوی که نسبت به من، همانند هارون نسبت به موسی باشی، جز اینکه بعد از من پیامبری نخواهد بود."[۴۸]
اللهم انی اتقرب الیک بولایة علی بن ابی طالب (ترجمه: خدایا! من با ولایت علی بن ابی طالب به تو تقرب میجویم.)
دلایل امامت
پیامبر(ص):
«همانا جانشینم و وارثم، که دینم را ادا می کند و وعدههایم را به انجام میرساند، علی بن ابی طالب است.»
آیات و روایات زیادی دال بر امامت و جانشینی امام علی بن ابی طالب(ع) بعد از رسول خدا(ص) است که برخی از آنها عبارتند از:
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنکمْ (ترجمه: ای کسانی که ایمان آورده اید خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را [نیز] اطاعت کنید.)[ نساء–۵۹]
این آیه به اتفاق علمای شیعه در شأن امام علی(ع) و ائمه(ع) نازل شده است و دلیل بر وجوب اطاعت از آنهاست.[۴۹]
إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ (ترجمه: همانا ولی امر شما تنها خدا، رسول و آن مؤمنانی هستند کهنماز به پا داشته و در حال رکوع زکات میدهند.)[ مائده–۵۵]
این آیه، ولایت امام علی(ع) و سایر ائمه(ع) را اثبات میکند. مفسران شأن نزول این آیه را مربوط به امام علی(ع) و دادن انگشتر خود به شخص فقیر در حالرکوع دانستهاند.[۵۰]
حدیث منزلت: رسول خدا(ص) خطاب به علی(ع) میفرماید:
انت منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی (ترجمه: تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسی هستی جز اینکه پس از من پیغمبری نخواهد بود.) [۵۱]
حدیث یوم الانذار: رسول خدا(ص) وقتی رسالتش را به اقوام خود ابلاغ کرد فقط علی(ع) دعوت حضرت(ص) را پذیرفت. پیامبر(ص) نیز فرمود:
انت اخی و وزیری و وارثی و خلیفتی من بعدی (ترجمه: تو برادر و وزیر و وارث من و جانشین من پس از من هستی.) [۵۲]
واقعه غدیر
پیامبر(ص) در سال ۱۰ق. برای انجام فریضه و تعلیم مراسم حج به مکه سفر کرد. مراسم حج به پایان رسید و پیامبر(ص) در حالی که گروهی انبوه او را بدرقه میکردند به سمت مدینه آمد. در ۱۸ ذی الحجه وقتی کاروان به مکانی به نام غدیر خم در نزدیکی جحفه رسید، به پیامبر(ص) وحی شد تا ولایتعهدی علی بن ابی طالب(ع) را به مردم ابلاغ کند. بنابراین وی فرمان داد همه از حرکت باز ایستند تا بازماندگان نیز فرارسند.
سپس پیامبر(ص) فرمان الهی را ابلاغ کرد(آیه تبلیغ):[۵۳]
یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ (ترجمه: ای پیامبر! آن چه را از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شد، ابلاغ کن و اگر چنین نکنی، پیامش را نرساندهای و خدا تو را از گزند مردم نگاه میدارد. خداوند کافران را هدایت نمیکند.)[ مائده–۶۷]
بعد از نزول این آیه، پیامبر(ص) به مردم گفت:
الست اولی بالمؤمنین من انفسهم؟ قالوا بلی، قال: من کنت مولاه فهذا علی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله (ترجمه: آیا من به مؤمنین از خودشان اولی به تصرف نیستم؟ مردم عرض کردند: بلی، فرمود: من مولای هر که هستم این علی مولای اوست، خدایا دوست او را دوست بدار و دشمنش را دشمن بدار؛ هر که او را یاری کند کمکش کن و هر که او را واگذارد خوار و زبونش بدار.) [۵۴]
وفات پیامبر(ص) و سقیفه
در آخرین لحظات عمر پیامبر(ص)، علی(ع) نزد او آمد و رسول خدا(ص) رازی طولانی را با او در میان گذاشت و پس از آن بیماریاش شدت یافت و به علی(ع) فرمود: "سرم را در دامان خود قرار ده، زیرا فرمان الهی رسیده است، هرگاه روح از بدنم مفارقت کرد آن را با دست خود برگیر و بر صورت خویش بکش و آنگاه مرا رو به قبله نما و تجهیز کن و قبل از همه مردم بر بدنم نماز بگزار و تا پیکرم را در خاک نهان میسازی، از من جدا مشو، و از خدای متعال یاری بخواه."[۵۵]
بعد از رحلت پیامبر اسلام(ص)، در حالی که علی و بنی هاشم مشغول تجهیز و تدفین حضرت(ص) بودند، بعضی از مهاجران و انصار از جمله ابوبکر، عمر، ابو عبیده جراح، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن عباده، ثابت بن قیس، عثمان بن عفان به راه افتادند و در جایی به نام سقیفه بنی ساعده جمع شده تا تکلیف حکومت را روشن کنند که پس از مشاجراتی که میان آنها واقع شد، در نهایت بدون توجه به واقعه غدیر، ابوبکر را به عنوان خلیفه معرفی کردند.[۵۶]
دوران خلفای سه گانه
با آغاز خلافت ابوبکر، اتفاقات دردناکی برای اهل بیت(ع) اتفاق افتاد از جمله: هجوم به خانه علی(ع) و گرفتن بیعت برای ابوبکر،[۵۷] تصرف و غصب فدک[۵۸]و شهادت حضرت فاطمه(س).
در دوران ۲۵ ساله خلفای سهگانه، امام(ع) به انجام خدمات علمی و اجتماعی بسیاری موفق شد. از جمله: جمعآوری قرآن (مصحف امام علی(ع))، مشاوره به خلفا در امور گوناگون، انفاق به فقیران، آزاد کردن بردگان چندان که حدود ۱۰۰۰ برده را خرید و آزاد کرد، کشاورزی و درختکاری، حفر قنات، ساختن مساجد از جمله مسجد فتح در مدینه، مسجدی در کنار قبر حمزه، مسجدی در میقات، مسجدی در کوفه و مسجدی در بصره، وقف اماکن و املاک که درآمد سالانه آن را تا ۴۰۰۰۰ دینار شمردهاند.[۵۹] در ادامه به برخی از امور مهم این دوره اشاره میشود.
بیعت اجباری
خودداری امام علی(ع) از بیعت و اقدام عدهای از صحابه که با خلافت ابوبکر به مخالفت پرداختند، برای ابوبکر و عمر خطری جدی به شمار میآمد. بنابراین، ابوبکر و عمر تصمیم گرفتند به این خطر پایان دهند و این حرکت را با مجبور ساختن علی بن ابی طالب(ع) به بیعت با ابوبکر، عملی سازند.[۶۰]
بعد از اینکه چندین بار ابوبکر، قنفذ را به خانه امام علی(ع) فرستاد تا از او بیعت بگیرد و علی(ع) نپذیرفت، عمر به ابوبکر گفت: خود برخیز تا نزد وی برویم. بدین ترتیب، ابو بکر، عمر، عثمان، خالد بن ولید، مغیرة بن شعبه، ابوعبیده جراح و قنفذ به خانه علی(ع) رفتند.
وقتی این گروه به دَرِ خانه رسیدند پس از اهانت به حضرت فاطمه(س) و کوبیدن در خانه بر او، در حالی که او میان در و دیوار مانده بود، و تازیانه زدن به او،[۶۱] به طرف امام علی(ع) حمله ور شدند و لباسش را به گردنش پیچیدند و او را کشانکشان از خانه به سمت سقیفه بردند.
وقتی امام علی(ع) را به محل سقیفه بردند، از او خواستند تا با ابوبکر بیعت کند، امام(ع) پاسخ داد: "من به خلافت، سزاوارتر از شما هستم و با شما بیعت نخواهم کرد. سزاوارتر است شما با من بیعت کنید چرا که شما با استناد به خویشاوندی پیامبر(ص)، خلافت را از انصار گرفتید و اکنون آن را از ما غصب میکنید...."[۶۲]
جمع آوری قرآن
علمای شیعه و سنی اذعان دارند که امام علی(ع) آغازگر تدوین قرآن بر حسب سفارش پیامبر(ص) پس از رحلت آن حضرت بوده است.[۶۳] چنانچه در روایتی آمده است که علی(ع) سوگند خورد که ردا بر دوش نگیرد مگر آنگاه که قرآن را فراهم آورد.[۶۴] و نیز آمده است: علی(ع) بعد از رحلت رسول خدا(ص) قرآن را در مدت ۶ ماه جمع آوری کرد.[۶۵]
در جریان جنگ با رومیان
در نقلی خاص و یکتا آمده است که پس از درگذشت پیامبر(ص)، وقتی ابوبکر زمام امور را به دست گرفته بود، برای نبرد با رومیان با گروهی از صحابه مشورتکرد. هر کدام از آنها نظری دادند. امام علی(ع) فرمود: "اگر نبرد کنی پیروز خواهی شد." ابوبکر گفت: نوید نیک دادی. سپس از مردم خواست که برای رفتن به روم آماده شوند.[۶۶]
مبدأ تاریخ اسلامی
به پیشنهاد امام علی(ع) بود که عمر تاریخ هجرت پیامبر(ص) از مکه به مدینه را مبدأ تاریخ مسلمانان قرار داد.[۶۷]
دوران حکومت
اسلام |
پس از کشته شدن عثمان، جمعی از اصحاب نزد امام علی(ع) آمدند و گفتند: ما سزاوارتر از تو به خلافت، کسی را نمیشناسیم؛ علی(ع) گفت: من وزیر شما باشم بهتر است تا امیر شما باشم. آنان گفتند: جز بیعت با تو، چیزی نمیپذیریم. آن حضرت گفت که بیعت او در خفا نمیباشد و باید در مسجد باشد.[۶۸]
همه انصار جز چند نفر با علی(ع) بیعت کردند. مخالفان عبارت بودند از: حسان بن ثابت، کعب بن مالک، مسلمة بن مخلَّد، محمد بن مُسًلمه و تنی چند نفر دیگر که از عثمانیه به شمار میآمدند. از مخالفان غیر انصاری، میتوان به عبدالله بن عمر، زید بن ثابت، و اسامة بن زید اشاره کرد که همه از نزدیکان عثمان بودند.[۶۹]
در این باره که چرا امام علی(ع) زیر بار بیعت با مردم نمیرفت، باید گفت امام(ع) جامعه موجود را فاسدتر از آن میدانست که او بتواند آن را رهبری کرده و معیارها و منویات خود را در آن به اجرا در آورد.[۷۰]
حقوق متقابل مردم و حاکم
ابونوار کرباس فروش میگوید:
«علی بن ابیطالب به همراه بردهاش نزد من آمد و دو پیراهن کرباس خرید. سپس به بردهاش گفت: «هر کدام میخواهی بردار.»؛ برده یکی را برداشت. سپس علی پیراهن دیگر را برداشت و پوشید.»
از نظر امام علی(ع) حق زمامدار بر مردم و حق مردم بر زمامدار بزرگترین حقی است که خداوند قرار داده و کاملاً دو سویه است. چنان که میفرماید:
- "همانطور که کسی را بر دیگری حقی است آن دیگر را نیز بر او حقی خواهد بود. کسی که بر همگان حق دارد و هیچکس را بر او حقی نیست خدای تعالی است نه هیچیک از بندگانش."[۷۱]
از نظر امام علی(ع) رعایت حقوق متقابل زمامدار و مردم ثمرات فراوانی دارد:
سپس امام(ع) میفرماید:
- "اگر رعیت بر والی خود چیره گردد یا والی بر رعیت ستم روا دارد، در این هنگام میان آنها اختلاف کلمه پدید آید و دردها و بیماریهای مردم افزون شود و کسی از پایمال شدن حق بزرگ و رواج امور باطل بیمی به دل راه ندهد. در این هنگام نیکان به خواری افتند و بدان عزت یابند و بازخواستهای خداوند از بندگان بسیار گردد."[۷۱]
امام علی(ع) برای شخصیت و حقوق مردم ارزش بسیاری قائل بود و این امر در بخشنامههایی که به مأمورین دولتی فرستاده است کاملاً آشکار است. در بخشنامهای که برای مأمورین جمع آوری خراج نوشته است، اینگونه آمده است:
همچنین در سفارش نامهای به مأموران زکات میفرماید:
- "آنگونه رفتار نکن که مردم از تو کراهت داشته باشند. بیش از آنچه از حق خداوند در اموالش است از او مگیر... سپس به افراد بگو:ای بندگان خدا، مرا ولی خدا و خلیفه او به سوی شما فرستاده تا حق خدا را که در اموال شما است بگیرم. آیا در اموال شما حقی از خدا هست که آن را به نمایندهاش بپردازید؟ اگر کسی گفت: نه، دیگر به او مراجعه مکن و اگر کسی پاسخ داد بلی، همراهش برو بدون اینکه او را بترسانی و یا تهدید کنی...."[۷۳]
هنگامی که امام علی(ع) مالک اشتر را به استانداری مصر منصوب کرد، در حکم انتصابش چنین فرمود:
- "...مهربانی و خوشرفتاری و نیکویی با رعیت را در دل خود جای ده، مبادا به آنان چون جانور درنده باشی، خوردنشان را غنیمت بدانی، زیرا آنان دو دستهاند: یا برادر دینی تو هستند یا در آفرینش مانند تو هستند."[۷۴]
عدالت
امام علی(ع) در نخستین روزهای خلافتش، در برابر سنت غلط خلفا -که بیت المال را بر اساس سوابق افراد در جنگهای صدر اسلام و یا سبقت در ایمان و مانند آن تقسیم میکردند- ایستاد و فرمود: "در تقسیم آنها مساوی برخورد کنید و هیچ کس را بر دیگری ترجیح ندهید... من قرآن را مطالعه کردهام، ولی از اول تا آخرش برتری و فضیلتی برای فرزندان اسماعیل -یعنی اعراب مکه- بر فرزندان اسحاق نیافته ام."[۷۵] وی عمار یاسر وابوالهیثم بن تیهان را مسئول بیت المال کرده بود و به آنها کتباً دستور داده بود: عرب و عجم و هر مسلمان از هر تیره و تبار که باشد در سهم بیت المال یکسانند.[۷۶]
همچنین امام(ع) وقتی خلافت را به دست گرفت، تمام زمینهایی را که عثمان به این و آن واگذار نموده بود، مال خدا خواند و دستور بازگرداندن آنها به بیت المال را صادر نمود.[۷۷]
رفتار با دوستان و خویشاوندان در بیت المال
علی(ع) در بیت المال سختگیری میکرد، چنانچه وقتی دخترش گردنبند مرواریدی را از کلیددار بیت المال به صورت امانت گرفت، هم دخترش و هم علی بن ابی رافع را به شدت بازخواست کرد.[۷۸]
در جریان دیگری نیز امام(ع) به یکی از یارانش که درخواست مالی خاص از آن حضرت کرده بود، فرمود: "این مال نه از آن من است، نه از آن تو، بلکه غنیمتی است برای مسلمانانی که به وسیله شمشیر آن را به دست آوردهاند. اگر تو با آنان در جنگ شریک بودی، برای تو از آن سهمی است بهاندازه سهم آنان، و گرنه آنچه را آنان به دست خود چیدهاند، شایسته نیست که به دهان دیگران برود."[۷۹]
سختگیری در اجرای دین و قانون
آن حضرت در کار دین، بیاغماض بود و همین عامل او را برای برخی تحمل ناپذیر کرده بود. دو حکایت ذیل بیانگر این امر است:
- روزی به قنبر دستور داد که مردی را حد بزند. قنبر تحت تاثیر احساسات، سه تازیانه اضافه زد. علی(ع) آن مرد را وادار کرد به جبران آن سه تازیانه، قنبر را تازیانه بزند.[۸۰]
- یکی از توانگران بصره، شبی عثمان بن حنیف (فرماندار بصره) را مهمان کرد و مجلسی را به خاطر وی ترتیب داد. گزارش این ضیافت به گوش حضرت(ع) رسید و امام(ع) فوراً نامهای را به عثمان بن حنیف نوشت: "ای پسر حنیف! شنیدهام، مردی از متمکنان اهل بصره تو را به مهمانی فراخوانده و تو هم دعوت او را پذیرفته در حالی که طعامهای رنگارنگ و ظرفهای بزرگ غذا یکی پس از دیگری پیش تو قرار داده شده... آگاه باش! هر پیروی را پیشوایی است که به او اقتدا میکند و از نور دانش او بهره میگیرد. بدان که پیشوای شما از دنیایش به دو جامه کهنه و از غذاها به دو قرص نان بسنده کرده است...."[۸۱]
سرزنش تملق گویان
امام علی(ع) از مدح و ثناگویی افراد بیزار بود و مسلمانان را از این اعمال به شدت نهی میکرد. حکایات ذیل نمایانگر این امر است:
- هنگام برگشت امام علی(ع) از جنگ صفین، در کوفه شخصی به نام حرب بن شرحبیل شیانی -که پیاده بود- امام را -که سواره بود- همراهی میکرد. امام ایستاد و به حرب گفت: برگرد. چون حرب از برگشتن امتناع کرد حضرت دو مرتبه به او گفت: "برگرد، برای اینکه پیاده رفتن شخصی مثل تو با شخصی مثل من، برای والی و زمامدار فتنه است و برای مؤمن ذلت و خواری."[۸۲]
- روزی یکی از اصحاب، امام(ع) را مدح کرد؛ حضرت به شدت او را از این عمل منع نمود و فرمود: "... بدانید از بدترین حالات زمامداران، نزد صالحان، این است که گمان برده شود که آنان فریفته تفاخر گشته و کارشان شکل برتری جویی به خود گرفته، من از این ناراحتم که حتی در ذهن شما جولان کند که من مدح و ستایش را دوست دارم و از شنیدن مدح و ثنا خوشم میآید... با من آن طور که با جباران و زمامداران ستمگر سخن میگویند، سخن مگویید، القاب پرطنطنه برایم به کار مبرید...."[۸۳]
- هنگامی که سپاه امام علی(ع) به سوی شام حرکت کرد، دهقانان شهر انبار صف بسته بودند و وقتی علی(ع) نزدیک شد، پیش دویدند، و با شادباش به استقبالش شتافتند. در این هنگام امام(ع) فرمود: "این چه کاری بود که کردید؟!" گفتند: این عادت ما است که شهریاران خود را به آن احترام مینماییم. امام(ع) فرمود: "به خدا سوگند شهریاران شما در این کار سود نمیبرند و شما خود را در دنیا به زحمت و مشقت میاندازید و در آن جهان هم به کیفر الهی و عذاب ابدی گرفتار میگردید."[۸۴]
ساختار نظامی
امام علی(ع) نظامیان را پناهگاه استوار رعیت و وقار زمامداران، شکوه دین و امنیت کشور میدانست که در موفقیتشان متکی به وضع اقتصادی کشور و خراج رعیت و کارگزاران دولت و بازرگانان و صاحبان صنایع هستند و دوام آنها و قدرت آنها برای حفظ کشور بستگی به ساختار کلی دولت دارد.[۸۵]
وی درباره گزینش نظامیان مینویسد: نظامیان از افراد با شخصیت و از خاندان اصیل و دارای سوابق انتخاب شوند و رابطه تنگاتنگ بین آنها و رهبر جامعه وجود داشته باشد و از لحاظ مالی تأمین گردند.[۸۶]
در نگاه امام علی(ع) مردم به عنوان اصلیترین ذخیره دفاعی دولت به حساب میآیند که اگر پشتیبانی آنها نباشد نیروی نظامی رسمی ممکن است در یک جنگ طولانی مضمحل شود و زوال دولت را درپی داشته باشد چنانچه میفرماید: "خواص جامعه همواره بار سنگینی را بر حکومت تحمیل میکنند زیرا در روزگار سختی یاریشان کمتر، و در اجرای عدالت از همه ناراضیتر و در برابر مشکلات کم استقامتتر میباشند. در صورتی که ستونهای استوار دین و اجتماعات پرشور مسلمین و جامعه اسلامی، و نیروهای ذخیره دفاعی، عموم مردم میباشند."[۸۷]
کارگزاران
برخی از کارگزارن امام
حضرت علی(ع) پس از فراغت از کار بیعت، عاملان خود را روانه ایالتهای اسلامی کرد. عثمان بن حنیف را به بصره، عمارة بن شهاب را به کوفه، عبیدالله بن عباس را به یمن، قیس بن سعد بن عباده را به مصر و سهل بن حنیف را به شام فرستاد. سهل بن حنیف در راه شام به تبوک رسید و در آنجا گفتگویی میان او و گروهی از مردم درگرفت و او را بازگرداندند.[۸۸]
عبیدالله بن عباس چون به یمن رسید، یعلی بن منیه که از جانب عثمان، حکومت یمن را به عهده داشت، هرچه در بیت المال بود برداشت و به مکه رفت.[۸۹] عماره بن شهاب، حاکم کوفه چون به زباله (منزلی میانمدینه و کوفه) رسید مردی به نام طلیحة بن خویلد که برای خونخواهی عثمان به راه افتاده بود، او را دید و چون دانست که برای حکومت کوفه آمده است، گفت: بازگرد. مردم جز امیری که دارند کسی را نمیخواهند و اگر نپذیری، گردنت را خواهم زد؛ بدین سبب بازگشت و علی(ع) چندی بعد به سفارش مالک اشتر، ابوموسی اشعری را در حکومت کوفه ابقا کرد.[۹۰]
جنگها
جنگ جمل (ناکثین)
«آن که خصومت را از حد گذراند گناه ورزید، و آن که در آن کوتاهی کرد ستم کشید، و آن که ستیزه جوست نتواند از خدا ترسید.»
جنگ جمل نخستین جنگ امام علی(ع) بود که میان وی و ناکثین (نکث به معنی نقض و شکستن است و طلحه و زبیر و پیروانشان از آنجایی که در ابتدا با امام(ع) بیعت کرده و در نهایت پیمانشان را شکستند، آنها را ناکثین مینامند.)[۹۱] در جمادی الاخر سال ۳۶ق. رخ داد.[۹۲]
طلحه و زبیر که نخست چشم به خلافت دوخته بودند[۹۳] چون ناکام ماندند و خلافت به امام علی(ع) رسید، انتظار داشتند که با وی در خلافت شریک شوند. آن دو از علی(ع) خواستند که حکومت بصره و کوفه را به آنان دهد، ولی امام آنان را شایسته این کار ندانست.[۹۴] از این رو، در حالی که آنها خود از متهمین به قتل عثمان بودند و در میان مردم کسی آزمندتر از طلحه به کشتن عثمان نبود،[۹۵] اما برای پیشبرد مقاصد خود، باعایشه همراه شدند؛ در حالی که خود عایشه هنگام محاصره عثمان نه تنها هیچ کمکی بدو نکرده بود بلکه معترضان به عثمان را جویندگان حق خوانده بود. ولی چون عایشه خبر بیعت مردم با علی(ع) را شنید، بلافاصله از کشته شدن عثمان به ستم، سخن سرکرد و در پی دادخواهی خون وی برآمد.[۹۶] عایشه پیشتر از امام علی(ع) کینه یا کینههایی به دل داشت و از این رو، با طلحه و زبیر همراهی کرد.[۹۷] بنابراین، اینان لشکری سه هزار نفره را تشکیل دادند و به طرف بصره حرکت کردند.[۹۸] در این جنگ عایشه بر شتر نری به نام عسکر سوار شده بود و از این رو، این جنگ، جمل نام گرفت.[۹۹]
به دستور امام علی(ع)، عثمان بن حنیف (فرماندار بصره)، موظف شد تا شورشیان را به راه حق فراخواند و اگر نپذیرفتند، تا رسیدن امام(ع)، در برابر آنان مقاومت کند.[۱۰۰]
امام علی(ع) با رسیدن به بصره، بیش از پیش به نصیحت پیمان شکنان پرداخت بلکه از رخ دادن جنگ جلوگیری نماید. ولی نتیجهای نگرفت و آنان جنگ را با کشتن یکی از یاران وی آغاز نمودند.[۱۰۱] البته زبیر قبل از شروع جنگ بخاطر حدیثی از پیامبر(ص) که امام علی(ع) بدو یادآور شد -که پیامبر(ص) روزی به زبیر گفته بود تو به جنگ علی برمیخیزی- از لشکر کناره گرفت و در بیرون بصره توسط عمرو بن جرموز کشته شد.[۱۰۲]
اصحاب جمل، پس از چند ساعت نبرد و دادن کشته بسیار، شکست خوردند. در این جنگ طلحه کشته شد[۱۰۳] و عایشه پس از جنگ، محترمانه به مدینه بازگردانده شد.[۱۰۴]
جنگ صفین (قاسطین)
جنگ صفین بین امام علی(ع) و قاسطین (معاویه و سپاهش.)[۱۰۵] در صفر سال ۳۷ه.ق. در شام و در نزدیکی فرات در محلی به نام صفین رخ داد و پایان آن حکمیتی بود که در رمضان سال ۳۸ه.ق. صورت گرفت.[۱۰۶]
معاویه هنگام محاصره عثمان با آنکه میتوانست وی ر ا یاری کند، کاری انجام نداد و میخواست او را به دمشق ببرد، تا در آنجا خود کارها را به دست گیرد. وی پس از کشته شدن عثمان، کوشید تا در دیده شامیان، علی را کشنده عثمان بشناساند. امام علی(ع) در آغاز کار بدو نامه نوشت و از وی بیعت خواست. اما او بهانه آورد که نخست باید کشندگان عثمان را که نزد تو به سر میبرند به من بسپاری تا آنان را قصاص کنم، و اگر چنین کنی با تو بیعت خواهم کرد.امام پس از نامه نگاری و فرستادن نمایندهای نزد معاویه، چون دانست که معاویه سر جنگ دارد، لشکر خویش را به سوی شام به حرکت درآورد. از آن سوی نیز معاویه با لشکر خویش حرکت کرد. هر دو لشکر در نزدیکی صفین جای گرفتند. امام علی(ع) میکوشید تا جایی که ممکن است کار به جنگ نکشد. لذا باز نامه نگاریهایی صورت گرفت ولی نتیجهای نداشت و سرانجام جنگ در سال ۳۶ه.ق. آغاز شد.[۱۰۷]
در آخرین حملهای که اگر ادامه مییافت پیروزی سپاه علی مسلم میشد، معاویه با رایزنی عمرو بن عاص حیلهای بکار برد و دستور داد چندان قرآن که در اردوگاه دارند بر سر نیزه کنند و پیشاپیش سپاه علی روند و آنان را به حکم قرآن بخوانند. این حیله کارگر شد و گروهی از سپاه علی که از قاریان قرآن بودند نزد او رفتند و گفتند: ما را نمیرسد با این مردم بجنگیم باید آنچه را میگویند بپذیریم. هر چند علی گفت این مکری است که میخواهند با بکار بردن آن از جنگ برهند سود نداد.[۱۰۸]
امام(ع) به ناچار ضمن نامهای به معاویه با قید این که ما میدانیم تو اهل قرآن نیستی، پذیرفتن حکمیت قرآن را یادآور شد.[۱۰۹]
قرار شد یک نفر از سپاه شام و یک نفر از سپاه عراق بنشینند و درباره حکم قرآن در این باره اظهار نظر کنند. اهل شام، عمرو بن عاص را برگزیدند. اشعث و شماری دیگر از کسانی که بعداً در گروه خوارج در آمدند، ابو موسی اشعری را پیشنهاد کردند. اما امام علی(ع) ابن عباس و یا مالک اشتر را پیشنهاد کرد ولی مورد قبول اشعث و یارانش قرار نگرفت به این بهانه که اشتر عقیده به جنگ دارد و ابن عباس نیز نباید باشد، زیرا عمرو بن عاص از مضریهاست، طرف دیگر باید یمنی باشد.[۱۱۰]
سرانجام عمرو بن عاص، ابوموسی اشعری را فریب داد و حکمیت را به نفع معاویه به پایان برد.[۱۱۱]
جنگ نهروان (مارقین)
ماجرای حکمیت در جنگ صفین، به اعتراض و مخالفت عملی برخی از یاران امام علی(ع) منجر شد که بدو گفتند چرا در کار خدا حکم قرار دادی. این در حالی بود که امام از ابتدا مخالف این امر بود و خود آنها او را به تحکیم وادار کرده بودند. در هر حال، آنها امام را تکفیر و لعن کردند.[۱۱۲]
این دسته که خوارج یا مارقین نامیده شدند سرانجام دست به کشتن مردم گشودند. عبدالله بن خباب را که پدرش صحابی رسول خدا بود کشتند و شکم زن حامله او را پاره کردند.[۱۱۳] بدین طریق، امام ناچار به جنگ با آنان شد. وی قبل از جنگ عبدالله بن عباس را به گفتگوی با آنان فرستاد ولی سودی نبخشید. سرانجام خودش به میانشان رفت و با آنان گفتگو کرد. بسیاری از آنها پشیمان شدند و بسیاری نیز بر عقیده خویش باقی ماندند. سرانجام جنگ درگرفت و از خوارج، نه تن باقی ماندند و از یاران علی هفت یا نه تن کشته شدند.[۱۱۴]
شهادت
پس از نهروان، امام کوشید تا مردم عراق را برای جنگ مجدد با شام بسیج کند، اما جز اندکی او را همراهی نکردند. از سوی دیگر، معاویه با آگاهی از اوضاع عراق و سستی عراقیان، با تجاوز به نواحی مختلف تحت سلطه امام در جزیرة العرب و حتی عراق، قدرت آنها را تضعیف و راه را برای گشودن عراق فراهم میکرد.[۱۱۵]
خطاب به مردم کوفه:
«من دیروز فرمان میدادم، و امروز فرمانم میدهند. دیروز باز میداشتم، و امروز بازم میدارند. شما زنده ماندن را دوست دارید، و مرا نرسد به چیزی وادارمتان که ناخوش میانگارید.»
درست زمانی که امام در تدارک سپاهی برای رفتن به صفین بود، در صبحگاه ۱۹ رمضان[۱۱۶] ۴۰ق. به دست عبدالرحمن بن ملجم مرادی مجروح و در ۲۱ رمضان به شهادت رسید. منابع از همکاری سه تن از خوارج برای کشتن سه نفر یعنی امام، معاویه و عمرو بن عاص سخن گفته و از نقش زنی به نام قطام نیز یاد کردهاند که این مطالب قدری داستانی مینماید.[۱۱۷]
فرزندان امیرالمؤمنین(ع)، -امام حسن، امام حسین و محمد بن حنفیه- با همراهی عبدالله بن جعفر وی را شبانه در غریین (نجف کنونی) به خاک سپردند و قبرش را پنهان کردند؛[۱۱۸] چرا که بنی امیه و خوارج اگر بر آن دست مییافتند، آن را نبش و به آن بیاحترامی میکردند.[۱۱۹]
وصایا
صبح روز ضربت خوردن فرمود:
ابدلنی الله بهم خیراً منهم و ابدلهم بیشراً لهم منی. (ترجمه: خدا بهتر از آنان را نصیب من کناد و بدتر از من را بر آنان گماراد.)
روایاتی از امام علی(ع) نقل شده است که سفارشهای وی به فرزندانش درباره چگونگی غسل، کفن، نماز و تدفین اوست.[۱۲۰] او به فرزندانش سفارش نموده است که مدفن وی را پنهان نمایند.[۱۲۱]
پس از ضربت خوردن وی توسط ابن ملجم، به فرزندانش حسن و حسین(ع) چنین سفارش نمود:
- شما را سفارش میکنم به ترسیدن از خدا، و این که دنیا را مخواهید هر چند دنیا پی شما آید، و دریغ مخورید بر چیزی از آن که به دستتان نیاید، و حق را بگویید و برای پاداش -آن جهان- کار کنید، و با ستمکار در پیکار باشید و ستمدیده را یار.
- شما و همه فرزندانم و کسانم و آن را که نامه من بدو رسد، سفارش میکنم به ترس از خدا و آراستن [= نظم] کارها، و آشتی با یکدیگر، که من از جدّ شما(ص) شنیدم که میگفت: «آشتی دادن میان مردمان بهتر است از نماز و روزه سالیان». خدا را! خدا را! درباره یتیمان، آنان راگاه گرسنه وگاه سیر مدارید، و نزد خود ضایعشان مگذارید. و خدا را! خدا را! همسایگان را بپایید که سفارش شده پیامبر شمایند، پیوسته درباره آنان سفارش میفرمود چندان که گمان بردیم برای آنان ارثی معین خواهد نمود. و خدا را! خدا را! درباره قرآن مبادا دیگری بر شما پیشی گیرد در رفتار به حکم آن. و خدا را! خدا را! درباره نماز، که نماز ستون دین شماست. و خدا را! خدا را! در حق خانه پروردگارتان، آن را خالی مگذارید چندان که در این جهان ماندگارید، که اگر -حرمت- آن را نگاه ندارید به عذاب خدا گرفتارید. و خدا را! خدا را! درباره جهاد در راه خدا به مالهاتان و به جانهاتان و زبانهاتان! بر شما باد به یکدیگر پیوستن و به هم بخشیدن. مبادا از هم روی بگردانید، و پیوند هم را بگسلانید. امر به معروف و نهی از منکر را وامگذارید که بدترین شما حکمرانی شما را بر دست گیرند! آنگاه دعا کنید و از شما نپذیرند. پسران عبدالمطلب! نبینم در خون مسلمانان فرو رفته اید -و دستها را بدان آلوده- و گویید امیر مؤمنان را کشتهاند! بدانید جز کشنده من نباید کسی به خون من کشته شود.
- بنگرید! اگر من از این ضربت او مردم، او را تنها یک ضربت بزنید و دست و پا و دیگر اندام او را مبرید که من از رسول خدا(ص) شنیدم میفرمود: «بپرهیزید از بریدن اندام مرده هر چند سگ دیوانه باشد.»[۱۲۲]
چرا انقد بازدیداش کمه؟